پرسش :

حدود ۲۴ سال سن دارم و واقعا افسرده‌ام. تقریبا ۴ سال از نامزدی و عروسی‌ام میگذرد و من که در خانواده سطح پایینی از نظر مالی بزرگ شدم، وقتی فهمیدم یک خواستگار تحصیلکرده و مهندس و خوب برایم آمده، سر از پا نشناختم و فکر کردم خدا صدایم را شنیده و درهای خوشبختی به رویم باز شده و قبول کردم؛ ولی بعد از عقد متوجه شدم همسرم بیکار است. اول خیلی جا خوردم ولی مدتی بعد پیش خود گفتم کار پیدا می کند. این که مشکلی نیست کار هم پیدا کرد ولی متاسفانه در این چند سال تعداد وقتهایی که بیکار بود خیلی بیشتر از تعداد وقتهای سرکار رفتنش بود. الان چند ماهی است که کاملا بیکار است. وقتی هم که سر کار میروند حقوقشان نهایتا به ۸۰۰ هزار تومان می‌رسد؛ آنهم با این همه گرانی. خیلی شرایط برایم سخت است. همه سکه ها و طلا های سر عقدمان را فروختیم. نه از مسافرت خبری است، نه کادوی تولد و روز زن و... . همیشه هم طلب کار است که تو ولخرج هستید. واقعا خسته شده‌ام حتی چند بار به سرم زده جدا شوم. فقط حسرت دوستم را میخورم که درآمدشان شوهرش ۱۰ برابر ما است. از اینکه با ایشان ازدواج کردم خیلی پشیمانم. همیشه باخودم میگویم ایکاش بیشتر درموردش تحقیق میکردم نه راه پس دارم نه راه پیش! از زندگی‌ام خیلی دل زده شده‌ام. خواهش می‌کنم کمکم کنید.


پاسخ :
از اینکه این مسأله برای شما پیش آمده بسیار متأسفیم اما این افسردگی که شما در حال تجربه آن هستید به دلیل فاصله داشتن زندگی آرمانی و زندگی شما مانند زندگی کسی است که معلولیت حرکتی دارد ولی در آرزوی قهرمانی در مسابقات دو است و به دنبال این تصور توهم گونه و غیر واقعی در مسابقات شرکت می کند. وقتی که عملا به این نتیجه می رسد که نمی تواند به آرزوی خود برسد، به جای بازبینی و تحلیل و پذیرش واقعیت دچار افسردگی می شود.

شما بدون اینکه تحقیقی درباره محل کار و وضعیت شغلی ایشان قبل از ازدواج داشته باشید صرف اینکه ایشان مدرک مهندسی دارند وارد زندگی با ایشان شده اید در حالی که اولین تحقیقی که در ازدواج ها لازم و ضروری است تحقیق از محل کار، نحوه فعالیت کاری، پست سازمانی و روابط خواستگار در محل کارش است که شما به نظر می رسد تحقیقی در این مورد انجام نداده اید؛ پس در این مورد کوتاهی از شما بوده است اما شما به جای پذیرش واقعیت دنبال یک زندگی با درآمد بالا در کنار همسری هستید که تحصیلکرده است ولی الان به این موضوع یقین دارید که ایشان بیکار است ولی نمی خواهید بیکار بودنش را قبول کنید که کوتاهی از خودتان بوده پس انتظارتان را با واقعیت منطبق و هماهنگ سازید. برای خروج از این بحران روحی راهکاری زیر پیشنهاد می شود:

۱- تمرکز بر روی نقاط مثبت و خوبی ها و پرهیز از نادیده گرفتن و یا بی ارزش کردن آنها.

۲- افزایش ظرفیت و تحمل و پایین آوردن انتظارات و آمال و آرزوها تا سطح واقعیت. شما باید واقعیت را بپذیرید و با خود بگویید چون من نادانسته و یا دانسته از مسیر منطقی انتخاب همسر قدم برنداشتم و الان به اشتباهم پی بردم پس باید مشکلات و محدودیت هایی که در این مسیر قرار دارد را بپذیرم. مثلا کسی که از مسیر غیر ایمن و غیر آسفالت برای مقصدش استفاده می کند نباید انتظار داشته باشد که ماشینش دچار مشکل نشود و دست انداز نداشته باشد؛ پس شما باید شرایط خودتان را در درجه اول بپذیرید و با صبر و شکیبایی با کمک یک مشاور مسایل پیش آمده را به تدریج حل کنید و در مواردی که قابلیت حل شدن ندارد کنار بیایید و کاملا بپذیرید.

۳- با همسرتان در مورد برنامه ریزی برای بهتر شدن وضعیت زندگی در فضای مناسب، بالحن منساب و با آرامش کامل صحبت کنید و سعی کنید شخصیت ایشان را از انتظاراتی که از ایشان داشته و دارید جدا کنید و به ایشان بگویید که اصل شخصیت شما برای من قابل احترام است اما برای بهتر شدن زندگی نیاز به تغییرات در فکر و رفتار دارید.

۴- به هیچ وجه زندگی خودتان را بادیگران مقایسه نکنید؛ زیرا هر زندگی یه سری نقاط مثبتی دارد و یه سری نقاط منفی شاید اگر به صورت نامرئی سری به زندگی بعضی از افرادی که خودتان را با آنها مقایسه می کنید بزنید می بینید چه مشکلات و آسیب هایی در زندگی آنها وجود دارد که در زندگی شما وجود ندارد.

۵- در مورد سخت گیر های مالی واقتصادی همسر اگر فکر می کنید هدف منطقی برای این ریاضت دارد و در نتیجه به زندگی بهتری در آینده فکر می کند سعی کنید با ایشان همکاری کنید اما اگر هماهنگی در هزینه ها و درآمدها ندارد و تعادل و برنامه ریزی و تدبیر برای صرف هزینه ندارد باید در فضای مناسب از ایشان بخواهید که مشکل را با یک کارشناس و مشاور در میان بگذارد.

منبع: www.soalcity.ir